آنچه میان من و آن مرد گذشت
آنچه میان من و آن مرد گذشتشعر گونه ای از نادر ابراهیمیاز کتاب در حد توانستن
View Articleبازگشت
خیلی وقت است اینجا چیزی ننوشتم... دست و دلم به نوشتن در اینجا نمی رود که باید برود. در بطن یکی از زیباترین و آرام ترین شهر های دنیا زیستن و هر روز اینهمه زیبایی را دیدن و شنیدن و نوشیدن و چشیدن شاید...
View Articleچقدر آدم به حساب میآییم؟
وارد میشوم, با چهرهای خندان و سرشار از مهربانی و ادب خوشامد میگوید و دو برگه دستم میدهد؛ از من سوآل میکند به کدام زبان راحتترم صحبت کنم؛ تخته کوچکی برای زیر دستی و قلم در اختیارم میگذارد و به...
View Article...
چه دردی در دل و جانم میپیچد وقتی با آدمها تماس میگیرم و آن بغض تلخی را که به آنی در صدایشان میریزد را حس میکنم. هر چند سعی میکنند با خندهها و طنزهای زورکی خودشان را جمعوجور کنند اما بدا به...
View Articleترجمهی کتاب بزرگ
روزها با شتابی باورنکردنی از من عبور میکنند و در تلاشی بیامانم تا چند دهه زندگی را به زبان زندگی در اینجا ترجمه کنم و برای هر لحظه از گذشته معادلهای قابل قبولی از حال و آینده بیابم. بیش از دو سال...
View Articleحوصله
حوصلهام از این همه سنگ سنگین است نگاهی که مرا نمیبیند و مدام از من عبور میکنددرهای که هیچ پلی بر آن نمیگذردآبی بر آتشمزمهریری و حوصلهای که از سنگ پر میشوددستها و آتشها چه دورندآخرین...
View Articleتشنگی
کاش میتوانستم کام ِخشکیدهی این جهان تشنهی مهربانی و توجه را سیراب کنمکاش میتوانستیم...
View Articleروزمرگیها
اول در ادامهی یادگیری زبان فخیمهی آلمانی امروز بخشهایی از تاریخ معاصر آلمان را میخواندیم و بحث میکردیم.داستان این بود که چه اوضاع و احوالی باعث شد هیتلر با اکثریت آرا مردم انتخاب شود و تا چند سال...
View Article
More Pages to Explore .....